مهد کودک
سلام فندوق مامان
اومدم برات از مهد رفتن بگم.
درسته ار به دنیا اومدنت یه وقتایی مهد می رفتیم
اما رسما از بعد عید رفتم درست وقتی که5 ماهت تموم شد
اوایل پیش خودم تو دفتر تو کریرت بودی
اما بعد سال تحصیلی رفتی کلاس با مربیت
اوایل خیلی بی تابی می کردی منم زود به داد می رسیدم
اما خبری از آرامش نبود تا
تصمیم گرفتم حرفایی را کهخودمون به خانواده ها توصیه می کردیم را اجرا کنم
و قرار شد ر صبج تا ظهر نبینمت
خیلی سخت بود گریه می کردی دلم آتیش می گرفت
اما نباید تسلیم میشدم
چند روزه عادت کردی اما
الانم نباید منو ببینی وگرنه بی تابی می کنی
از پشت پنجره کلاست عکس گرفتم وقتی همه خواب بودن شما در حال دست زدن بودی
عاشق لب پنجره ایستادنی
اینجا هم که با زورگویی کیف پزشکی بچه ها رو گرفتی
ساعت خوابم شما فکر بازی هستی
فقط لازم اشاره کنن دس دسی .شما آماده باشی
اینم اولین همکلاسی مهدت.مرصاد 5 ماه از شما بزرگتره
به امید عکسای دانشگاهت پسملم