این روزها با پسملی
نمی دونم از کجا بگم چون لحظه به لحظه با تو بودن برام خاطره و هیجان انگیز هست دلم می خواد تمام این لحظه هارا بنویسم تا یه روزی با هم بشنیم و بخونیم وای اون روز چه حسی خواهم داشت ؟تو چی پسرکم ؟حتما اون روز مردی را در کنار خود خواهم دید که با نگاه به چشمانش پسرک شیطون کودکی برایم تداعی خواهد شد.
چون این روزها هوا خیلی خوبه بیشتر روزها می ریم دریا چون نزدیک تابستون بشیم از گرما شدید نمی شه رفت دریا سعی می کنم از این روزها خوب استفاده کنیم.
یه غروب با خاله میترا و مهلا رفتیم پارک و دریا که عکساشو می ذارم.
.
یه عکس اجباری تو پارک گرفتیم با بد اخلاقی شما
بعد رفتیم دریا .یه غروب خوش رنگ را دیدیم و حسابی عکس گرفتیم
شام هم بیرون بودیم با یه پسمل خوش اخلاق
اما پشه های بد جنس از پسمل به این خوشمزهای بد جور پذیرایی کردن .اینقدر تو خوش مزه هستی که پشه ها هم نمی تونن از تو بگذارن
این جا دیگه اسمت آرشا دون دون بود
فرداش باز با خاله میترا اینا رفتیم تولد یاس بچه سیما جون اونجا چون مشغول خوردن و منم خسته بودم ازت عکسی ندارم اما اومدیم با مهلا خونه کلی عکس گرفتین.
مهلا هم به یاد قدیما چهار دست وپا تمرین می کرد
اینم از شیطونی بازی کردنا دیش دالا دالام
عاشق آینه بازی هستی و دیدن خودت
تازه حواستم هست ببینی عکسی که مامان گرفته خوب شده یا نه
حالا از شیطنتای که تو تختت انجام میدی بگم .اگه به این بازی با توپت ادامه بدی یکی از بهترین شوت زنها خواهی شد.
حواست نباشه میشه ازت عکس گرفت و گرنه نگاهت را از دوربین بر نمی داری
یا اینکه هر طوری شده می خوای دوربین رو بگیری
بازم عکسای دریا اگه مامان دریا را نداشت این چند سال اینجا تنها باید چه کار می کرد؟
برا اولین بار شن بازی کردی اما خیلی فهمیده بودی با این که بابا خیلی نگران بود شن نخوری اما خودت سمت دهن نمی بردی
بابایی منتظر بود که مانع شن خوردن شما بشه مامانتم که ریلکس فقط عکساشو می گرفت.
اینجا یه خانومی عاشق اسمت شد و کلی نازت کرد
وقتی شما خودتو برا مامان و بابا لوس میکنی
اینم از عشقولانه های تو بابات.الان عشقولانه مامانم نشونت میدم یکی یه دونم