خاطرات عید92
عیدم تموم شد فقط برامون شد یه خاطره با چندتا عکس.اما این عید برام جاویدان بود با وجود گل پسرم.بعد سال تحویل رفتیم خونه مامان بابا شما اونجا عیدی گرفتی و شام هم موندیم همه دور هم بودیم.قبل شام همه رفتن چند جا عید دیدنی منو و بابایی از وقت استفاده کردیم رفتیم حیاط عکاسی.
قربون اون خندهای کجکیت
روز اول عیدم رفتیم کرج اونجا که همه منتظرت بودن تا بچرونن تو رو کلی مهمونی رفتیم ومهمون اومد شب اول یه کم بی تابی کردی که بابا نبود اما روزهای بعد اروم بودی.
کیک 5 ماهگی را هم همون جا خریدیم و رفتیم با عمه اینا بیرون خوردیم البته کیک تولد پسر عمه ام را خوردیم روز کیک خوری بود دیگههههه
البته خوردن این کیک خیلی قضایا داشت فقط اینو بگم تا تو حیاط مجتمع مامان اینا منتطر بودیم تا بریم چندتا عکس گرفتیم
پس چرا نمی یایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برا اولین بار سوار مینی بوس شدم بریم هوا خوری دست جمعی
واییییییییی به اینا میگن شکوفه؟؟؟؟ چه نازنننننننننننننننن
دیدم همه شادن گفتم ما هم یه لبخندی روز عیدی زده باشیم
حالا تو این هوای بهاری یه چرت می چسبه
وااااااااااااا چرا کلاه سرم رفت باز ما خواستیم یه چرت بزنیم مارا خواب هفت پادشاه برد
رفتیم خونه خاله مامانم عید دیدنی من آقا سنگین رنگین نشسته بودم که باز مامان ببینیت چه کار کرد تا همه بخندن
امان از دست مامانم.دیگه 7فروردین برگشتیم شمال با خاله مامانم .اونها هم یه روز خونه ما بودن رفتن
پسر خاله مامانم هم(ابوالفضل) کلی موقغ رفتن خودشو خوشتیپ کرد
حالا حکایت منو فامیلای بابام
اینم از تیپ آخرین عید دیدنی سال 92 البته این جوری رفتم ولی از گرمای خونشون این جوری برگشتم
مرسی از همراهیتون هر روزتون نوروز باشه دوستای خوبم