چرا تمام نمی شه؟
سلام عمر مامان
دلم نمی خواست این روزها رو برات بنویسم اما ناچارم چون این ناخوشیهاست که باعث شده آرشا بشه عمر مامان .این روزاست که دلم می خواد باز آرشا بره این ور بره اون ور من دنبالش بدوم .
این روزاست که دلم می خواد تو سالم باشی اما مامان به کاراش نرسه دلم می خواد آرشا سر حال باشه از سر بازیگوشی دیگه نخوابه.
می دونی امروز از خوردن این دارو ها وقتی سرت را گذاشتی رو بالش بخوابی دلم آتیش گرفت الهی مامان بمیرم دیگه تو از این روزا نداشته باشی هیچ موقعی نشده بود خود به خود بخوابی.
خیلی دلم گرفت کلی گریه کردم حسابی با اون که دکتر گفت کم کاری نبود چون از 100 بچه 2 تا از اونها این التهاب ترشح را می گیرن که با سرفه بالا بیارن چه کنیم که از 100 تا یکی تو شدی.
اما باز شکر ایشالا زود خوب بشی.اینم عکسم بعد از دکتر و بعد از 15 ساعت تهوع داشتن و 650 گرم وزن کم کردن.
منو ببخش که نتونستم برایت تنها روز های خوش بسازم.
به امید روزی که تو نی نی وبلاگ فقط جشن شادی تو ودوستات را بنویسم و بخونم.
و در آخر:
زندگی همینه کوچولوی من
رسم یادگاری شدن...
موندگار شدن یادت و لحظه هات...
بخند!!
به اختیار هم نشد به اجبار...
حالا اشکاتو پاک کن گلم...
زل بزن تو چشمای زندگی و بگو :
سیب