آرشا مامانیآرشا مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

آرشا مامانی

بدون عنوان

چقدر آروم میشم با خنده هات میام این راه رو تا تهش پا به پات تو همه جونمی، جونم فدات الهی قربون حرف زدنات مگه میشه تو رو دوست نداشت مگه میشه تو رو تنها گذاشت نفسام به چشات بسته شده ببین عشقت ازم دیوونه ساخت تو یه دنیایی ساختی واسه من که تو خوابم نمیدیدم اصلا چقدر این لحظه ها رو دوست دارم ازین به بعد بگو مجنون به من...
20 خرداد 1396

دلنوشته های مادرانه

من می‌دانم که فرزندم شاید نابغه بزرگی نشود. شاید دانشجوی نمونه‌ای نباشد. شاید حتی دانش آموز درس خوانی هم نباشد اما بی شک انسان بزرگی خواهد شد. فرزندم کسی می‌شود که قدر رنگ‌ها را می‌داند. ارزش بوها را می‌داند و تک تک ثانیه‌هایی که چیزهای ریز زندگی را می‌بیند از خودش، وجودش، تک تک سلول‌های بدنش، از من و پدرش، از مردم کشورش و از خدای خودش راضی است. فرزندم کسی می‌شود که دیدنش حس خوبی به بقیه می‌دهد. فرزندم کارهای بزرگی برای آدم‌ها می‌کند. و از همه مهم تر یادش نمی‌رود که با لبخند کوچکش روز آدم‌های غمزده ِعصبی از همه جا نا امید و از همه شاکی را عوض کند....
20 خرداد 1396

مادر بودن

بچه عجیب ترین مجود دنیاست... به دنیا که می اید مادرت میکند.عاشقت میکند .رنجی ابدی را در وجودت میکارد. تا اخرین لحظه ی عمر عاشق نگهت میدارد .تمام.... مادر بودن یک نوع دیوانگی است.وقتی مادر میشوی رنجی ابدی به سراغت می آید. رنجی نشات گرفته از عشق مادر که میشوی میخواهی جهان را برای فرزندت ارام کنی. میخواهی بهترینها را از آن او کنی.وقتی میخزد ...چهاردست پا میرود و راه میرود تو فقط تماشایش میکنی و قلبت برایش تند تند میتپد. از دردش نفست میگیرد.روحت از بیماریش زخم میشود. مادر که میشوی هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود.مادر که میشوی کس دیگری میشوی که وجودش پر از عشق و جنون ودیوانگی است. ...
11 تير 1395