آرشا مامانیآرشا مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

آرشا مامانی

دلنوشته های مادرانه

1396/9/19 17:23
575 بازدید
اشتراک گذاری


تا پنج سال قبل هفته ای حداقل دو فیلم میدیدم.
دنبال کتابهای جدید بودم.
به تمام کارهایم می رسیدم
سرساعت میخوابیدم، به موقع بیدار میشدم.
هر وقت دلم میخواست یک لیوان چای برای خودم درست میکردم و می نشستم برنامه هفتگی می نوشتم.
در ماشین فقط به موسیقی مورد علاقه ام گوش میدادم از بیداد شجریان تا سرمستی قربانی.
شب تصمیم میگرفتم و صبح اجرا میکردم.
الان که نگاه میکنم می بینم تعداد فیلم هایی که در این پنج سال دیده ام به تعداد انگشتان دستم است اما سیزده بار باب اسفنجی آشپز میشود را دیده ام.
اگر روزی پلنگ صورتی نبینم روزم شب نمی شود.
آنقدر سری کتابهای حسنی را خوانده ام که حفظ شده ام. سه یا چهار آهنگ در ماشین بیشتر تکرار نمیشود تازه باید با آنها تکرار هم بکنم : دلمو شکستی برو حالشو ببر....
شب با هزار دردسر تصمیم میگیرم و تا آخر هفته هنوز اجرا نشده.
مشغله هایم هزار برابر شده ...
اما نیمه های شب که ناخود آگاه بیدار می شوم تا کنار نرفتن پتو از روی « تو » چک کنم،
صدای نفسهایت به من می گوید همه اینها در دو کلمه خلاصه می شود « لذت مادرانه»
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)