روزهای 18 ماهگی
سلام جوجــــه کوچولوووو
روزها می گذرند و تو روز به روز بزرگتر و فهمیده تر می شوی اما گاهــگاهی لجبازیهای کودکانه می کنی
که می دونم با صبــوری به اتمام می رسد.
می دونم که باید قدر همه این لحظــات را بدانم چون این روزها بعضی از کارهایی که انجام می دهی شاید تنها یکبار انجام بدی و لذت آنرا نمی خواهم از دست بدهم.
عاشق بعضی کارهای بچگــیت هستم. دوست دارم از بچگیت لذت ببری تا در آینده جوانی شاداب باشی.
هر روز بهــتر داری کلمات را ادا می کنی
دایره لغاتت تا امروز:
مامان- بابا-جوجه-نا=نازی-نی=نینی-آدی =شادی-آب-دست - پا -چش- اشم=چشم-بله
دو =دوچرخه - دنون=دندون- الو-
صدای حیواناتی را به خوبی در میاری مثل:
گربه:بیو( نمی دونم چرا به جای بعضی کلمات هرچی خودت دوس داری می گی)
سگ:هاپ الاغ :ااا قورباغه: عور گاو: ما
البته شکلکــی که برا ادا صدا ها در میاری خیلی نازو خوردنیت میکــــنه.
بالاخره واکسنات تا 6 سالگی تموم شد.اما این واکسن اذیت شدی بمیرم تا دو رور می لنگیدی راه رفتنی.هنوزم از واکسن بی حالی و بی اشتها
جای خیلی چیزها رو میدونی کلا بچه با برنامه هستی اما خدا نکنه یه روز برنامت تغییر کنه
اون روز را باید کلی بد اخلاقی کنی اما یه وقتایی پیش میاد مثل هفته پیش که با عموت اینا بیرون رفتیم و کلی حال همه رو گرفتی البتــه باز می گم بیشتر ما مقصر بودیم که برنامه خوابت مخصوصا بهم ریخت اما باز خوب بود.
قبل رفتن کلــی با محمد حسین بازی کردی با توپ.
وقتی بیرون بی تابی میکردی فکر کردم با توپ شاید آروم شی اما برا چند لحظه بود فقط
بعد پناه بردیم به تنقلات غیر مجاز البته فکر نکنید همیشه از این چیزا می خوره هااا اون روز برا ساکت کردن بود فقط
چند وقتیه خیلی لجوج شدی اگه چیزیرو بخوای دیگه یادت نمیره
البته اگه دوتایی بریم بیرون خیلی خوبی اگه بابا یا کسی همرامون باشه بد اخلاقی می کنی
عاشق بازی تو حیاط هستی و دوچرخه
چند باری به خانه بازی سر زدیم اونجا را خیلی دوس داری.
اما جالب بود که اونجا هم تاب را با اینکه تو خونه داری بیشتر دوس داشتی وبا عکس گرفتن تو اونجا مخالفی.
اما با بعضی از بعضی بچه ها خوب ارتباط برقرار می کنی ولی از اینکه بچه ایی بهت دست بزنه اصلا خوشت نمیاد.
تازه اونجا هم دوست داری با مامان بازی کنی مخصوصا دالی بازی
البته بابایی عادت داده رو تاب بخوابونتت فکر کنم به خاطذ این علاقمند به تابی.
قربون زستای خوابت برم ناناز...
راستی تو این مدت سی دی وبلاگت را سفارش دادم کلی هم به مدیریت زحمت دادم بنا به دلایلی مجبور شدن دوباره ارسال داشته باشن.
یه روز با خاله آنا و صیام و رهام رفتیم ساحل رویان جشن بادبادکاااا...
اونم چه جشنــی بیشتر آب بازی صیام ورهام البتـــــــه نا گفته نماند که شما هم دست کمی نداشتی.
اما چون واکسن زده بودی با چنگ و دندون حفظت کردم از آب
اما کلی با موسیقی رقصیدی و شن بازی کردی.
گیر داده وبودی از روی زیر انداز این آقا رد بشی.
همه کایت هوا میکردن تو رو با یه دنباله بادبادک سرگرمت کردم
یه روز دیگه با بابایی رفتیم ناهار دریا البته برا شما نوشابه خورون بود فقط
ما هم بیرون برا حفظ آبرو تسلیم تو میشیم.
بعد نوشابه چی می چسبه؟بله تنی به آب بزنی...آخه نمی دونم چه علاقه ایی که تو به مایعات داری؟؟؟
کلی ترفند باید بزنیم تا راضی بشی دست از اینکارت برداری.
حتی بازی با آشغالااااا
کلی عکس و حرف هست که می ذارم برا پست بعدی چون خیلی طولانی میشه