اولین قدم
سلام ما اومدیم با کلی خبر
در 10 ماه8روزگی اولین قدم رابرداشتی و پاهای کوچکت لحظه به لحظه, استوارتر
برا برداشتن قدمهای بزرگ می شود.
چه قدر زمان سریع می گذرد روزی آنقدر ضعیف بودی که توانایی حرکت پاهایت را نداشتی,
وحالا روی پاهایت,مستحکم ایستادی..
حالا از این روزها بگم یه هفته ایی کرج بودیم شما هم با شیرین عسل بازیهات حسابی
خودتو لوس می کردی مخصوصا برا بابام.
و هدیه های برات دندونت دادن که دست همه درد نکنه.
شیطون بازی هم که دست همه را از پشت بستی هرچی به قول سلطان میگیم:
''هر کاری می کنی بکن ولی خونه رو بهم نریز''
تو گوش شما نمیره.
خدا نکنه چیزی چشمتو بگیره شده تو 10 روز نقشه میکشی و ترتیبش رو میدی
مثل چراغ تزینیم
جدیدا هم فقط صندلی راننده را دوست داری.
آیینه و شیشه بازی خیلی دوست داری همه جا اثر انگشتات هست,
و از دیدن خودت کلی ذوق میکنی.
حرف زدناتم قشنگتر شده,وقتی زور می زنی تا درست حرف بزنب خنده دار میشی,
نمی دونم چه عجله ایی داری برا حرف.
تاتی و یک را خیلی خوب می گی یه وقتایی تاب هم میگی و نازی را نا میگی
بادکنک بازی خیلی دوست داری.
و برا با دست آوردنش هرسختی را تحمل می کنی.
کسی جرات نداره جلو شما آب بخوره, خیلی آب دوست داری تا تموم نشه ول کن نیستی.
به خاطر این وقتی آب می خوری همیشه بابایی میگه:'' تو متولد کرج هستی یا کربلا؟''
یه عکسم از روزی که پشونیت خورده بود به رادیاتور مهد میذارم.
امیدوارم مامانی رو برا بی توجهیش ببخشی.
''تمام حواسم با ناز نگاهت رفت. ''