آرشا مامانیآرشا مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه سن داره

آرشا مامانی

یه روز بد

1391/12/20 11:04
547 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگم.سلام مهربونم.

مامان  فدات بشه نمی دونی دیروز چه روز بدی بود تمام بعد از ظهر را گریه کردی خیی اینقد که مامان محمد حسین اومد جلو در فکر کرد طوری شده.هزچی شیر می دادم می خوردی اما باز گریه می کردی با هم فکری مامان محمد حسین بهت حریره دادم خیلی با اشتها خوردی البته یه هفته شبا یه قاشق مربا خوری بهت می دادم .بعد آروم شدی اما باز شب تا صبح 10 بار پاشدی خیلی نا آروم بودی به اندازه 5ساعت اصلا نخندیدی دلم برا خندهات یه ذره شده بود شب که تو خوابیدی منم یه دل سیر گریه کردم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

زهرا مامان امیرحسین
20 اسفند 91 11:19
عزیزم از این فراز و نشیب ها زیاد هس..نباید که خودتو ببازی و بشینی گریه کنی گاهی وقتا اینطوریه..نمیدونی علت گریشون چیه انشاله از امروز انقد برات بخنده که همه خستگیات یکجا در بره
افسانه مامي پارمين
20 اسفند 91 11:33
آخي ، بچه امون چي شده . دكتر ببرش مامان جون
مامان سمی
20 اسفند 91 12:28
ای جانم.خیلی سخنه شقایق جون درک می کنم وقتی این کوچولوهای بی زبون اینقدر بی قراری می کنن و ما مامانا هم هر کاری می کنیم ساکت نمی شن اون موقعست که فقط گریه تسکینمون میده.آرتین هم جدیدا شبها بی قراری می کنه و تا صبح که اصلا سابقه نداشت 1ساعت به 1ساعت بیدار میشه و شیر می خواد.یکی از دوستانم که مادر 2تا بچست گفت اینها بخاطر دندون در آوردنه لثه هاش درد می کنه باید تحمل کنی تا دندونش در بیاد.اما واقعا سخته دیدن اونها در اون حال

مخصوصا غریب باشی هیچکی نزدیکت نباشه خستگی به کنار بی پناه بودن رنج میده

مامان ارغوان
20 اسفند 91 13:03
بزرگ بشه بگه مامان فراموشت میشه.منم غریبم .کاری نمیشه کرد
مرجان مامان آران
20 اسفند 91 14:19
ای واییییییییی مدونم خیلییییییییییییی بده منم همین بساطو دارممممممممممممم و داشتم میدونم عزیزممم
دلدردی چیی نداشت
شاید داره دندون در میاره جاییش درد میکرد یه استامینوفن میدادی
در هر صورت خسته نباشی عزیزمممم


خاله گشنه بود چون بعد حریره خوابید.مرسی
مامان محمدرضا
20 اسفند 91 14:34
وای مامان جون خیلی ناراحت شدم منم فکر میکنم واس دندونش اخه محمدرضای منم همین جوری بود یهویی میزد زیر گریه همه میگفتن از دندونش ولی خبری هم نبود ،دیگه بیقراری هاشو یادم رفته بود که یه روز دیدم مروارید کوچولوش پیدا شد!!!!!! ایشالا دندون ارشا جون:


ایشالاX:
معصوم/مامان جان جان فاطمه
21 اسفند 91 0:07
واي خداي من،وقتي اين كوچولوهاي بي زبون گريه ميكنن،ادم ديگه ميمونه.قربون تنهاييت برم مامان جون
سارا مامانی شیدا
21 اسفند 91 12:15
مامانی ناراحت نباش پیش میاد دیگه گاهی بچه ها هم مثل آدم بزرگا حوصله هیچکس رو ندارن خوب بابا حوصله نداشته خدا رو شکر که سلامته و مشکل مهمی نبوده
مامان بهار
21 اسفند 91 14:21
سلام عزیزم! غریبی با هیمه سختیش با وجود بچه گل وشوهر خوب قابل تحمله منم مثل خودت غریبم! یه جورایی غریب کش یه موقعهایی هم گریه میکنم انگار آدم رو آروم میکنه به هر حال غصه نخور عزیزم
مهسا مامان کیارش
21 اسفند 91 18:28
شقایق جون شاید آرشاکوچولو از این دل پیچه های نوزادی داره اصولا بعضی از بچه ها تا 6ماهگی دارن و خودت سعی کن چیزای باد دارو نفخ آور نخوری چون شیر میدی ملاحضه داشته باش


نمی دونم شاید اما من مراعات می کنم باز حواسم را جمع تر می کنم.مرسی
مامان امیررضا
22 اسفند 91 12:28
عزیزم امیررضا وقتی لینطوری میشه که شکمش کار نکرده باشه هی شیر میخوره و اروم نمیشه. فداش بشم ارشا جونم.
مامان ساینا
23 اسفند 91 12:33
عزیزم وقتی اینطوری میشه رو هم بهش شیر نده اگه دل درد داشته باشه بدتر میشه یه کم آب جوشیده با نبات بهش بده یا عرق نعنا یه کوچولو یه کم ماساز شکم بهتر میکنه منم همش گریه می کردم اما میگذره خیلی زود زودتر از اونی که فکرشو بکنی