شب زنده داری
سلام عزیز دلم
مامان 2 بار تا الان داربی کاری انجام میدی که هیجان زده شدم .چند شب پیش حدود ساعت 2/5 بود تو خواب بودم یه لحظه خواستم چک کنم ببینم پتو روت هست یا نه تا اینکه چشم باز کردم دیدم غلطت زدی دمر شدی بالا سرم اومدی و منو نگاه می کنی.بعد یه بوس وشیر بعدم لالا
دیشب نزدیکای صبح دیدم باز دمر شدی تو تاریکی داری منو باباییی رو نگاه می کنی یه ربع چشم بسته نگات می کردم ما را نگاه می کردی ولی یه صدا کوچیک ازت در نمی یومد که ما بیدار نشیم بعد بابایی رو بیدار کردم دو تا یی چند دقیقه شما را نگاه می کردیم زیر چشمی. قربونت برم که اینقد نازی و هر روز داری با کارات شادی به خونه ما میاری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی