بازم شب سخت
سلام یکی یه دونم. مامان فدات بشه که این چند روز و چند شب بهت سخت گذشت.فدای صبوریت بشم این ویروسها چه طور دلشون میاد سراغ شما فرشته های ناز می یان.... دیشب خوشحال از اینکه شیاف کردمت می خوابیم اما غافل از اینکه تو خیلی ضعیف بودی در مقابل این ویروسها نصفه شب پا میشم که شیر بدم بهت میبینم یه گلوله آتیشی بابایی را بیدار کردم پا شویی کردیمت یک کم پایین اومد تبت. روانه بیمارستان شدیم نور تنها یه بیمارستان داره از سر اجبار رفتیم تشخیص دکتر بد نبود اما یه دکتر بهتر اخلاق هم داشته باشه نمی دونم چه طور یه لبخند هم نتونست برات بزنه مهم نیست بگذریم .... بعد یه تزریق آمپول داشتی که خانوم پرستار خواست دمرت کنیم تا دمر شدی خواست چهار دست و...