سلام یه دونه مامان اومدم برات از اولین مسافرت به شمال بگم .همیشه خونت شمال بود و به کرج سفر میکردی اما اینبار از کرج به شمال... اون روزی که چمدون رو بستیم تا دو نفری بریم شمال شب با اومدن زلزله مسافرتمون به تاخیر افتاد.اما چند روز بعد رفتیم. وقتی وارد نور شدیم کلی حس دلتنگی داشتیم الهی فدات بشم که هی با دیدن مغازه ها و خیابونا ادرس و خاطراتی رو میگفتی .تازه فهمیدم چقدر ادم میتونه به عیر از زادگاهش به جای دیگه هم وابسته بشه .... بعد از دو روز خونه عمه ها موندن رفتیم خونه رفقا .شب اول خونه سحر جون و دو شب هم خونه میترا جون. قربون دلت برم که کلی دلت برا شن بازی تنگ شده بود اخه تنها همدم تنهاییمون اونجا فقط ...