آرشا مامانیآرشا مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

آرشا مامانی

دلنوشته

 روزگارم این است دلخوشم با غزلی تکه نانی .آبی یا به شعر نابی و اگر باز بپرسی گویم: دلخوشم با نفسی حبه قندی چایی صحبت اهل دلی فارغ از همهمه دنیایی دلخوشی ها کم نیست.دیده ها نابیناست... ...
20 اسفند 1394

دلنوشته

خوشحالم که بچه ام پسر است. تا اگر طلاق خواست جامعه حق را به او بدهد. اگر زنش به او خیانت کرد جامعه حق را به او بدهد. اگر با چند دختر رابطه داشت جامعه حق را به او بدهد. اگر تا نیمه شب به خانه نیامد جا معه حق را به او بدهد. اگر در خیابان بلند خندید اگر شیطنت کرد جامعه حق را به او بدهد... با دوستانش مجردی مسافرت کرد جامعه حق را به او بدهد. تا اگر هر شب در خیابان ها پرسه زذ جامعه حق را به او بدهد. اگر سرکشی کرد باز هم جامعه حق را به او بدهد. میدانی آخر اگر  دختر باشد سیگار بکشد جامعه هرزه اش میخواند. با دوستانش سفر مجردی برود جامعه هرزه اش میخواند. اگر شوهرش...
2 اسفند 1394

بدون عنوان

همرنگ تمام ارزوهای منی... غارتگر قلب و جان و دنیای منی... من ماهی تشنه ام تو دریای منی... ماه زیبای من بابت تمامی عشق ورزیدن هایت... تمام احساس ناب ات ممنونم و شرمنده ام عشقم.عمرم .جونم.دوستت دارم. ...
18 بهمن 1394

بدون عنوان

چقدر زود بزرگ شدی من نفهمیدم من هنوز در لذت مادر شدن تو متوقف شدم. و تو با سرعت پیش میروی. بزرگ شدن از نگاه تو آرزویی بس بزرگ است و از دید من بازگشت به کودکیم بسیار دلچسب. صبر کن تا هردو برویم. بگذار لمس کنم وجودت را شادیت را و هر لحظه باهم بودن را... بمان در اوج پاکی کودکی در کشاکش بی خیالی و بازی و خواب وآرامش... ...
14 بهمن 1394

با تو بودنها

سلام هستی من اومدم از باهم بودنهامون برات بنویسم. روزها به سرعت میگذرد و تو روز به روز بزرگتر و البته شیطون تر میشوی شاید این شیطنهات از چشم دیگران خوشایند نباشه اما من عاشق شیطونیاتم و همیشه بچه های شیطون رو بیشتر دوست داشتم و دارم این دفعه که کرج بودیم رفتیم خونه دوست مامان کلی خوش گذشت و تو محنا و هانا کلی شیطونی کردین. کرج بیرون و خرید هم همش با خودمون بودی دیگه سازگاریت با شرایط عالی شده همه چی رو خوب میپذیری. ولی بطری آب همه جا باید کنارت باشه دوباره علاقت به زبان انگلیسی زیاد شده.رنگها و اعداد را تا20 بلدی و اعضای بدن و ...
14 بهمن 1394

زمستان 94

من عاشق زمستانم عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری! گونه هایت از سرما سرخ شده است سر خود را تاحد ممکن در یقه ات فرو کرده ای دست هایت در جیبت به هم مچاله شده معصومانه به زمین خیره ای چقدر دوست داشتنی شده ایی حرفم را پس میگیرم من عاشق زمستان نیستم عاشق توااااامممم..... ...
16 دی 1394