آرشا مامانیآرشا مامانی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

آرشا مامانی

خاطره بد

سلام باز یه خرابکاری دیشب هنوز بابایی نیومده بود که داشتی شیر می خوردی بعد یکدفعه نتونستی نفس بکشی منم تنها تو خونه داشتم سکته می کردم هر لحظه رنگت تیره تر می شد منم هرچی پشتت می زدم نفست بالا نمی یومد بردمت بیرون که از همسایه کمک بگیرم تو راهرو یه باد بهت خورد راه بینیت باز شد نفس کشیدی البته همسایمون اومد تا یه کم حالت بهتر شد. خیلیییییییی وحشتناک بود نمی تونم فراموش کنم  لحظه ای بود جس ناتوانی کردم از شک تا صبح خوابم نبرد.خدایا کمکم کن و دیگه در این شرایط قرار نده چون واقعا تحمل تنهایی و این اتفاقات را ندارم.کمکم کن تا آرشا را به بهترین نحو بزرگ کنم.   ...
30 آبان 1391

شعر

این شعرم برا پسرم همیشه زمزمه می کنم درسته دخترونست اما من دوسش دارم جمجمک برگ خزون دخترم زینب خاتون           گیس داره قد کمون از کمون بلندتره از شبق مشکیتر دخترم شونه می خواد شونه فیروزه می خواد حموم سی روزه می خواد ها جستیم و وا جستیم تو حوض نقره جستیم نقره نمکدونم شد چراغ ایونم شد ...
26 آبان 1391